معنی ال جو - جستجوی لغت در جدول جو
ال جو
درست نجویدن غذا، نجویده خوردن
ادامه...
درست نجویدن غذا، نجویده خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کال جو
درست نجویدن غذا، غذا را نجویده خوردن
ادامه...
درست نجویدن غذا، غذا را نجویده خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ال چو
از اجزای خیش، چوبی که به گردن حیوان اندازند و دسته ی چوبی
ادامه...
از اجزای خیش، چوبی که به گردن حیوان اندازند و دسته ی چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
او جو
غذا را با آب فراوان خوردن
ادامه...
غذا را با آب فراوان خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جل جو
حیوانی که عادت به جویدن پارچه پیدا کرده است
ادامه...
حیوانی که عادت به جویدن پارچه پیدا کرده است
فرهنگ گویش مازندرانی
ول جو
نحویده
ادامه...
نحویده
فرهنگ گویش مازندرانی
ال جو و لجو
نجویده غذا خوردن، بی نظم غذا خوردن
ادامه...
نجویده غذا خوردن، بی نظم غذا خوردن
فرهنگ گویش مازندرانی
ال جو ال جو
ازدحام و جنب و جوش، سر و صدا
ادامه...
ازدحام و جنب و جوش، سر و صدا
فرهنگ گویش مازندرانی
شال جوس
میوه یا غذایی که خوب جویده نشده باشد
ادامه...
میوه یا غذایی که خوب جویده نشده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
کال جو نیم جو
کال جو نیم جو
ادامه...
کال جو نیم جو
فرهنگ گویش مازندرانی